اصابت یک فروند ...

اصلا فکر نمیکردم کلاس زبان انقده وقتمو بگیره وقتی فکرشو میکنم فقط موقع غذا خوردن و دستشویی رفتنه که انگلیسی دست از سرم برمیداره ! اما نه گاهی توی دستشویی هم فکر میکنم که توی دیسکاشن جلسه بعد چه موضوعاتی رو پیش بکشم ..... میبینین تو رو خدا ؟ توی خوابم یا زیر برج ایفل واسادم یا کنار آبشار نیاگارا و مجسمه ابوالهول و دارم با توریستا گپ میزنم .....یه مریخ رو هنوز نرقتم که اونم میرم ایشاا... ! البته اگه تا اون موقع این بابک شیطون بلایی سرم نیاورده باشه ! امروز داشتم باهاش بازی میکردم یعنی من نشسته بودم رو کاناپه اونم ازاتاق روبرویی با سرعت میدوید میپرید تو بغلم همچی شدید میپرید و گردنمو می چسبید که یکی دو بار دوتایی با هم افتادیم رو زمین دفعه آخری تعادلمو از دست دادمو سرم محکم خورد زمین یعنی تازه فهمیدم که کله ام از نارگیلم سفت تره ! به جانم خودم ! اگه نارگیل بود حتما شیکسته بود .. ییهو شیوا از اتاقش پرید بیرون گفت زلزله ! آخه صدای برخورد جمجمه به زمین کجاش به زلزله میخوره ؟ یعنی انقده شدت اصابت کله ام به زمین زیاد بوده که ساختمونو لرزونده بابا ایول به کله ! حالا از عصر تا حالا  همش تو فکرم نکنه برم تو کما یا خونریزی مغزی کنم ! همش حس میکنم حالم داره بهم میخوره .. والا ! حالا تا ۲۴ ساعت صبر میکنم اگه طوریم شد و مردم که هیچ ، اگه هم هیچ طوریم نشد بازم هیچ ، ولی اگه بالا آوردم یا رفتم تو کما میرم پیش دکتر ... پس من رفتم با اجازه اتون ! کجا ؟ ......... تو کما !

 

نتیجه اخلاقی ۱ : من آدمه پر دل و جراتی نیستم بوخودا ! دعا کنین اگه رفتم تو کما ، برزخی ها جلو روم ظاهر نشن چه از نوع خبیثه چه از نوع غیر خبیثه ! من میترسم    

 

نتیجه اخلاقی ۲ : به نظر شما اون کشیده ای که پوتیفار به زلیخا زد کمی دیر هنگام نبود ؟ اون موقع که یوزارسیف با شهادت کیسین بی گناه شناخته شد و پوتیفار اومد به سمت زلیخا ، من اون موقع منتظر بودم که پوتیفار به زلیخا سیلی بزنه ، نه سر ماجرای اون ترنجها و زنهایی که دستشونو بریدن ! البته شاید توی واقعیت این شکلی بوده ! اگه اینجوری بوده جدا برام سواله که چرا پوتیفار خدا بیامرز حس نکرده که کمی زودتر از این به زلیخا سیلیشو بزنه ؟!

سِحر و جادو

چند روز پیش گذارم افتاد به محل کار آرش , کارش داشتم میخواستم واسه یه سری خرید از مغازه های دوستاش باهام بیاد تا از تخفیفات ویژه برخوردار بشم ... البته آرش میگفت اصولا دخترا که مشتری باشن , فروشنده های آقا بی برو برگرد بهشون تخفیف ویژه میدن اما به شرطی که خانومه مشتری محل بذاره و مثل تو بداخلاق نباشه ! منم گفتم خب تو جنس خودتو بیشتر میشناسی بداخلاقی هم حقتونه ... به آرش گفتم از بین دوستای مغازه دارت منو به مغازه اونی ببر که از همه خوش تیپ تر و خوش هیکل تره ! بی جنبه هم نباشه ! سبک و جلف هم نباشه اهل خندوندنه دخترا هم نباشه چش دریده هم نباشه که  تا بخوام چیزیو امتحان کنم هی از فرصت استفاده کنه و منو دید بزنه و پلکم نزنه ! توی انتخاب منم فضولی نکنه و زیاد هم حرف نزنه ! خوش اخلاق هم باشه ! ولی حتما خوشکل و خوش تیپ باشه ها گفته باشم !  آرش گفت : دیگه چی ؟ مدل موهاش , دندوناش , رنگ چشمش و پوستش برات مهم نیست ؟ گفتم چرا ! اما الان من خیلی عجله دارم و زود باید خریدامو انجام بدم و وقت نمیکنم مشخصات دیگه ای از فروشنده های ایده آلمو بهت بگم ! ........ یهو از حرص با جعبه مقوایی که توی دستش بود زد تو سرم ! نامرد ........ بالاخره رفتیم پیش یکی از دوستاش و ناگفته نماند که خوش تیپ هم بود و تقریبا از همون فروشنده هایی بود که من خوشم میاد ازشون .. یه شاگردم داشت که اگه آرش بهم نمیگفت اصلا به تیپ و قیافه اش نمیخورد افغانی باشه .. از وقتی پا گذاشتیم تو , دوست آرش متین بودا اما برعکس شاگردش چشم از من برنمیداشت هی آرش یواشکی میخندید یا اشاره میکرد که ببین حسابی مخشو زدی ... بعد یه لوسیون میخواستم که اون لحظه توی قفسه هاش نداشت و باید از طبقه بالا از انبار میاورد ! شاگردشو فرستاد بالا تا چندتا از جعبه های لوسیونو بندازه پایین ! حالا عوض لوسیون جعبه های آدکلن و شامپو انداخت پایین .. دیگه آرش که از خنده ولو شده بود .. دوستش داد میزد پسر نکنه جادو شدی ؟ یهو آرش گفت آره جادوگرشم اینجا وایساده و به من اشاره کرد ... تا دوستش روشو برگردوند که لوازم دیگه ای برام بیاره , یواشکی به آرش گفتم اگه یه کلمه دیگه حرف بزنی با همین اسپری موبر که توی دستمه میپاشم رو سر و کله ات , دیگه خود دانی ...

نتیجه اخلاقی : البته خیلی دیر شده ها ! اما من نفهمیدم این سریال روز حسرت , کجاش حسرت بود ؟ بچه فریده که سالم بود ! مسعود که فریده رو نگه داشت ! مسعود که آخرش معلوم شد تا دو ماهه دیگه از فلجی درمیاد ! زندگی که به کام همه شیرین شد و به خوبی خوشی با هم زندگی کردند ( اشاره به آخرای داستان دوران کودکی که هَپی اِند بود)