اونشب مامان اومده میگه واسه شام نه نونی مونده نه همبری سوسیسی چیزی ، به بابا بگین شام از رستوران بیاره ! اتفاقا آرش اینا هم خونه امون بودن .. ساعت شش و نیم بود که اس ام اس دادیم بابا ، بسلامتی تا 10 منتظر موندیم بابا خرگوشه سیبها رو برسونه به نی نی خرگوشها .. مامان از اینور حرص میخورد ، تینا از اونور خوابش برده بود ، آرش اون وسط یه ریز با موبایل حرف میزد ، مانی یه گوشه داشت خمیازه میکشید و هر از گاهی دستشو میکوبید تخت سینه اش پشت خطی های آرش رو نفرین میکرد ((= عوضش منو پویا نهایت استفاده رو بردیم کلی خندیدیم .. پویا میگفت الان قصه ما شده مثل قصه کارتون کیسه سیب که خرگوشه میره واسه بچه هاش سیب بیاره یهو بارون میگیره .. منم میگفتم آره لابد تا الان آقا گرگه ، بابا بزرگ رو دیده گذاشته دنبالش همه سیبا ریخته رو زمین ، پویا گفت اونوخ موهای بابابزرگ بارون خورده سیخ سیخی شده ، بعدش منم گفتم بابا بزرگ داشته از دست گرگه در میرفته که یهو افتاده توی دره لباسش به یه شاخه گیر کرده حالا هی کش و قوس میاد کسی نیست نجاتش بده ((= هرر و کرر می خندیدیم که یهو مامان گفت خجالت بکشین بس میکنین یا پاشم با دمپایی از خونه بندازمتون بیرون ! بعد دیدیم در میزنن ، آرش در رو واکرد و مثل گشنه لب خیابونها داد زد آی پاشین که نذری آوردن ! اینم از خرس مهربون قصه امون که برا خرگوشها عسل میاره .. دیگه منو پویا داشتیم از خنده میمردیم .. عجب شب کُمدیی بود جون تو :دی
پ.ن : وقتی بچه بودیم میدیدیم مامانا حرفهای نامفهومی میزنن ، تا می پرسیدیم میگفتن بزرگ که شدی می فهمی .. حالا بزرگ شدیم هنوزم بعضی چیزا برامون نا مفهومه وقتی می پرسیم میگن حیا کن دختر تو کار بزرگترا فضولی نکن پیشته (: ازدواج که کردی می فهمی ! اونوخ مانی ازدواج کرده بازم بعضی چیزا براش نامفهومه تا میاد بپرسه بهش میگن وقتی مامان بزرگ شدی میفهمی ! لابد وقتی هم پیر شدیم بازم خیلی چیزا رو نمیفهمیم میگن وقتی مردی میفهمی :| نمیشه اون چیزایی که من الان نمیفهمم رو عجالتا با پارتی بازی و اینا بهم بگین که نرم به خاطرش زورکی ازدواج کنم و بمیرم ؟
نتیجه اخلاقی : من اگه الان تو آوان جوونی بمیرم ، اونوخ اون چیزایی رو که ازش سردرنیارم بهم نگین دلتون برام میسوزه ها ! دلتون میاد رو قبرم بنویسین جوانی که هیچ نمیدانست ؟
به به
میبینم که بعضیا 2باره کانفرم شدن ریکاوری شدن فعال شدن فرت فرت مطلب پابلیش میکنن.توقعشون از زندگی رفته بالا کنجکاو شدن سوالای فلسفی مطرح میکنن میخوان همه چیزو بدونن.
نه تُورو به مولا تعارف نکونا یهو بگو سیگارم میخوای بکشی دیگه
وآلاآ
(:
میزنمتا ؟ خب آره شاید بخوام سیگارم بکشم ! چطور تو بکشی من نکشم ؟ ((:
نه بابا؟!
خب پس حالا که اینجوریه بیا یه نخ مگنا قرمز بزنیم که تو این سوز سرما حال میده
اونجوری نه
دوشو بده آخر حلق آها بزار قشنگ دل و رودت حآآل بیاد.
.
.
.
اهه..
اِ ...اِ... مرمرو چی شد؟!
با یه پک سیگار ضربه مغزی شد مُردی؟!
... ای بابا
حالا جواب ننه بابای اینو کی باس بده؟
کوفت و زهر مار پسر بی تربیت (:
نخیرم من بخوام سیگار بکشم اولا تنهایی میرم توی اتاقم میکشم بعدم سیگار مگنا دوس ندارم که بوش بده :-پی سیگار وینستون یا مونتانا دوس دارم (: دیگه اگه نباشن اینا ، پولو میخوام ، بازم نبود اِسه میخوام که زنونه ام هست ، دیگه مجبورم ؛)
بعله :دی
ولی بخاطر دونستن یه چیزایی واقعا باید بمیریم٬ چون زنده ها نمیدوننش!!
اینم آره ! کاملا حق با توئه (: ولی من دوس ندارم به این زودیها اون چیزایی که بعد از مردن میدونیم رو بدونم :( :دی
سر بیشام که به زمین نذاشتی؟ خدا رو شکر!
فک کنم کلا سرکارین! اینا فقط میخوان شما تو حرفشون دخالت نکنین وگرنه هیچ خبری نیست!! جوونای این دوره زمونه همهچیو از تو ماهواره و اینترنت و غیر و ذلک بلتن!!
نههههههههههههههه :دی
جدی میگی ؟ خب پس چه بی تربیتن که نمیخوان ما دخالت کنیم مگه شهر هرته آخه ؟
پ.نون خیلی کلکیا
اوه اوه اوه
پلو سیگاره؟؟
به مرگه گیگیلی من اگه خبر داشته باشم پلو سیگاره
ما تا همین الان فکر میکردیم فقط پلو خوردنیه
نگو دود کردنیم هس
خیلی خلافت سنگین شده ها
داش مرجان رخصت بده خدمتتون فنون جاهلی رو یاد بگیریم.
چیه ؟
نخیر نه از اون پلو ها که تو میلمبونی ! از اون پولوکلوپ ها منظورمه (((:
میزنمتا ؟
وایسا ..
جرات داری همونجا وایسا جُم نخور لوس بی تربیت ((=