دعوای خونوادگی

 

فضولی کردم  

دیروز آرش اومد خونه موبایلشو گذاشت رو میز ، گفتم آرش میخوام توی موبایلت فضولی کنم اجازه هَه ؟ گفت آره اتفاقا ۳ تا اس ام اس برام اومده ببین چی فرستادن برام ! منم از خدا خواسته اول رفتم سراغ کلیپ هاش ببینم چیز جدیدی نداره رو گوشیش از اون صور قبیحه ها بعدم رفتم سراغ اس ام اس ها ! دو تاشو که فهمیدم مال دوستاش بود ولی یکیش اسمش توی گوشی سیو نکرده بود و شماره اش هم عجیب غریب بود .. ازش پرسیدم این شماره کیه ؟ گفت نمیدونم نیست شماره ام روی کارت تبلیغاتیمه شاید دوستا آشنا ها واسه عید دلشون خواسته تبریک بگن .. منم با کله رفتم پیش ماندانا گفتم این شماره رو تا حالا دیدی ؟ گفت آره قبلا که موبایل آرش رو چک کرده بودم دیده بودم ولی نفهمیدیم مال کیه .. این شد که ماندانا آرش رو سین جیم کرد به مدت نیم ساعت ! آرش هم بیشتر سر به سر ماندانا میذاشت و میگفت مگه تو فضولی ؟ شاید یه دختری ازم خوشش اومده دلش خواسته اس ام اس بزنه برام ، ماندانا هم بیشتر حرص میخورد .. بعد ماندانا گفت اصلا به همین شماره زنگ میزنم ازش میپرسم کیه هی اس ام اس میزنه یهو آرش گوشیشو قاپید ماندانا هم افتاد دنبالش ..... آی صحنه هیجانی شده بود بابام هم از اون اتاق بغلی داد میزد : آرش شماره اشو بگیر بهش بگو از این به بعد به این شماره (یعنی شماره بابام) اس ام اس بزنه (غشمولک) این حرف که از زبون پاپی پرید همانا ، ورود مامی هم به صحنه کل کل همانااا (وای خدا مردم از خنده آی دلم ) ...

نتیجه اخلاقی : من نمیدونم این چه حکمتیه که مردا با هم هر گونه نسبتی داشته باشن ، حتی اگه دو تا باجناغ هم باشن همیشه پشت همو میگیرن و از هم دفاع میکنن ! مثل همین پاپی و آرش .. مثلا آرش داره حرص ماندانا رو در میاره اونوخ پاپی از آرش دفاع میکنه و بر عکس ! همشون سر و ته یه کرباسن

من آخرش این هنگامه و مرتضی لطفی رو خفه میکنم که دیگه ترانه نخوننا ! چیشششششششش هی میرن رو اعصاب آدم .. اون هنگامهه که همیشه توی کلیپ هاش لم داده رو زمین   اون مرتضی لطفیه هم موهاش مث موی دخترا بلنده و ادای دخترا رو هم در میاره مرده گندهههههههه

این آهنگ ایتالیایی رو که با صدای لیلا گوش میدین تکراریه ! قبلا هم گذاشتم ... در اصل یه خواننده خوش تیپ ایتالیایی  به اسم توتو نمیدونم چی چی خونده ... اول خواستم ویدوئوی اونو بذارم براتون ولی صداش وحشت انگیز ناک بود گفتم شاید بترسین  ... ترجمه آهنگ رو براتون گذاشتم اگه زبون ایتالیاییتون فول بود و دیدین ترجمه ام فراوان ها مشکل داره ، خندیدنتون همچی عجیب هم چی ؟ نیست !!  اون نفر آخره چی گفت؟ دقیقا ! خواستم پزه ترجمه کردنمو بدم ! حالا سوختی ؟ خفه شدی ؟ از حسودی مردی ؟ قانقاریا گرفتی ؟

                                                                         

گوش کنین

Lasciatemi cantare
Con la chitarra in mano
Lasciatemi cantare
Sono un’italiana

Buongiorno Italia, gli spaghetti al dente
E un partigiano come presidente
Con l'autoradio sempre nella mano destra
E un canarino sopra la finestra
Buongiorno Italia con i tuoi artisti
Con troppa america sui manifesti
Con le canzoni, con amore, con il cuore
Con più donne sempre meno suore
Buongiorno Italia, buongiorno Maria
Con gli occhi pieni di malinconia
Buongiorno Dio
Lo sai che ci sono anch'io

Lasciatemi cantare con la chitarra in mano
Lasciatemi cantare una canzone piano piano
Lasciatemi cantare perchè sono fiero
Sono un'Italiana, un'Italiana vera

Buongiorno Italia che non si spaventa
Con la crema da barba alla menta
Con un vestito gessato sul blu
E la moviola la domenica in TV
Buongiorno Italia col caffè ristretto
Le calze nuove nel primo cassetto
Con la bandiera in tintoria
E una Seicento giù di carrozzeria
Buongiorno Italia, buongiorno Maria
Con gli occhi dolci di malinconia
Buongiorno Dio
Lo sai che ci sono anch'io

**

بذار آواز بخونم

با گیتارم

بذار آواز بخونم

من ایتالیایی ام

صبح به خیر ایتالیا ، اسپاگتی اَلدِنتِه

و یه پارتیزان واسه رئیس جمهور

و همیشه یه رادیو در دست راست

و یه قناری لب پنجره

صبح به خیر ایتالیا با اون هنرمندات

پوسترهای آمریکایی

آهنگها ، عشق ، قلب

با راهبه ها

صبح به خیر ایتالیا ، صبح به خیر ماریا

با نگاههای غمگین

صبح به خیر خدای من

میدونی که منم اینجام

بذار گیتارمو بنوازمو آواز بخونم

بذار به آرومی بخونم

بذار بخونم که به خوندن افتخار میکنم

من ایتالیایی ام ، یه ایتالیایی اصیل

صبح به خیر ایتالیا که جای تاسف نیست

اون خمیر ریش نعنایی

لباس آبی گساتو

برنامه تلویزیونی مویولا روز یکشنبه

صبح به خیر ایتالیا با قهوه اسپرسو

مشتهایی که تازه اصابت شده

با اون پرچم در ماشین رختشویی

و یک فیات

صبح به خیر ایتالیا ، صبح به خیر ماریا

با اون نگاه غمگین و شاعرانه

صبح به خیر خدای من

میدونی که منم اینجام

طرحی نو

 

سلام دوستای با حال خودم .. عیدتون مبارک ! شنگول منگولین یا نه ؟ حسابی شیرینی و آجیل خوردین ؟ ای بترکین .. منو گیگیلی که هرچی سمنو و تخم مرغهای رنگیه پای سفره رو خوردیم ..... به سه تا بازی دعوت شدم از طرف پسر خوانده و محمد کشوری و المیرا ! که البته المیرا توی بازیش اسم نبرده کیا دعوتن همه رو دعوت کرده بعد گفته منتظره ببینه کی حاضره براش تره خورد کنه ! خب منو گیگیلی که سال به دوازده ماه دست به سبزی خورد کردن نمیزنیم و کله امونم ترکیده واسه بازی ! پس ذوق مرگیده شدیمو مثل بازی ندیده ها پریدیم وسط (غشمولک)

بازی ۱ .. پسر خوانده خواسته یه خاطره دردناک ویل بدیم از خودمون :

یادمه ۵ سالم بود با همه فامیل رفته بودیم پیک نیک .. عمه ام برام یه چادرسفید گلدار دوخته بود منم بهونه گرفتم که حتما باید چادرمو عروسکمو با خودم ببرم پیک نیک اونجا با پسر دائیم خاله بازی کنم !!! عروسکم خیلی خوشکل بود لباسش قرمز بود کلاهه چین دار قرمز هم سرش بود .. همینجوری با پسر دائیمو داداشم سعید مشغول بازی بودیم بعد یهو دیدیم ملت دارن کاهو ترشی میخورن ما هم بساطمونو ول کردیم رفتیم سراغه خوردن عروسکمو هم گذاشتم زیر چادرم تا خوابش بره .. وقتی برگشتم از عروسکم خبری نبود ..... هیچ وقت یادم نمیره چون عروسکمو خیلی دوست داشتم

بازی ۲ .. محمد کشوری خواسته به دوستان عیدی بدم :

این عکس و البته آهنگهای توی پست قبل ، عیدی من به شما دوستامه

                                                                       

بازی ۳ .. بازی المیرا ، مشاعره است ! قوانین بازی هم از این قراره :

۱- هر کسی که دعوت به بازی میشه، باید یکی از کلمات کلیدی شعر دعوت کننده رو انتخاب کنه و بعد 1 تا 5 بیت شعر یا در جواب شعر دعوت کننده و یا در راستای آن شعر بنویسه.

۲-هر کس می‌تونه هر چند نفر دیگر رو که دلش می‌خواد به بازی دعوت کنه.

۳- هر یک نفر می‌تونه چند بار به بازی دعوت بشه و بازی کنه

۴- شعر نو، شعرهای دستکاری شده و طنز هم قبوله.

۵- همه خواننده‌هایی هم که وبلاگ ندارن دعوتند که حداقل با دعوت کننده مشاعره کنند.

--------

از اونجایی که المیرا کلمات کلیدی رو معرفی نکرده بود ، من تقریبا شعری رو در ادامه شعر المیرا نوشتم امیدوارم شما دوستان بتونین شعر منو یه جورایی به ادامه شعر المیرا ربطش بدین :

شعر المیرا :

نه عاقلی به کمالم، نه جاهلی به تمامم

نه آن، نه این، نه جز اینم، در این میانه کدامم؟


هدایت از چه بجویم، بصیرت از که بخواهم

که بوف کور تغافل نشسته بر سر بامم


تمام عمر دویدم، به مقصدی نرسیدم

چه کارها که در آخر، بمانده نیمه تمامم


شروع‌های درخشان، بدون نقطه‌ی پایان

شبیه مطلع نابی، بدون حسن ختامم

همان ظلوم و جهولم ، همان ز خویش ملولم
که رقص خوشه‌ی گندم نهاده دانه و دامم


شراب لطف تو باران، به کوه و دشت و بیابان

مرا چه حاصلی از آن؟ که واژگون شده جامم

و شعر من :

 

ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار

ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار

 

نکته روح فزا از دهن دوست بگو

نامه خوش خبر از عالم اسرار بیار

 

تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام

شمه ای از نفحات نفس یار بیار

 

به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز

بی غباری که پدید آید از اغیار بیار

 

گردی از رهگذر دوست بکوری رقیب

بهر آسایش این دیده خونبار بیار

 

خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست

خبری از بر آن دلبر عیار بیار

 

شکر آنرا که تو در عشرتی ای مرغ چمن

به اسیران قفس مژده گلزار بیار

 

کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست

عشوه ای زان لب شیرین شکر بار بیار

 

روزگاریست که دل چهره مقصود ندید

ساقیا آن قدح آینه کردار بیار

 

دلق حافظ به چه ارزد به می اش رنگین کن

وانگهش مست و خراب از سر بازار بیار

 

کلمات کلیدی شعر من : دل ، یار ، دلدار ، دلبر ، وفا ، می ، مست

 

بنفشه و امین و موشی و نگین و سارا و امیر و مهیار و حامد و دکی رضا و دکی نیلوفر به این ۳ تا بازی دعوتن !

 

*     *      *     *

 

امروز از صبح تا حالا مامانمو گذاشتم زیر ذره بین بعد با چند روز قبلشو یه ماه قبلش مقایسه کردم ! به جان خودم حس میکنم مامی تازگیا دوست ناباب پیدا کرده ! به خدااااااااا ! همش یا داره دعا میخونه یا تسبیح میکنه ، نمازهاش طولانی شده .. من برم تلفن خونه رو چک کنم ببینم کی رو مامی تاثیر گذاشته

 

راستی ! چرا من نمیتونم واسه ورد پرسی ها کامنت بذارم ؟ منظورم پلنگ صورتی و ارسلان و محمد کشوری و دل زده است ! زود بیایین جواب پس بدین !

 

*     *      *     *

 

خب ! آبجی دکی جون سپیده هم منو به بازی مشاعره دعوت کرده و از اونجایی که قانون بازی جوریه که یه نفر چندبار میشه دعوت بشه و بازی کنه ، من در ادامه شعر سپیده خانومی ، یه شعر می نویسم ! ربطشو بیابید خودتون لطفا :

 

شعر سپیده :

 

مرا می‌بینی و دردم زیادت می‌کنی در دم               تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم
ز سامانم نمی‌پرسی٬ نمی‌دانم چه سر داری؟        به درمانم نمی‌کوشی٬ نمی‌دانی مگر دردم؟
نه راه است اینکه بگذاری مرا بر خاک و بگریزی          گذاری آر و بازم پرس٬ تا خاک رهت گردم   
ندارم دستت از دامن٬ مگر در خاک و آن دم هم         چو بر خاکم گذار آری٬ بگیرد دامنت گردم
فرو رفت از غم عشقت دمم٬ دم می‌دهی تا کی؟     دما از من برآوردی٬ نمی‌گویی برآوردم
شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می‌جستم           رخت می‌دیدم و
جامی هلالی باز می‌خوردم
                   تو خوش می‌باش با حافظ٬ برو گو خصم جان می‌ده
                   چو گرمی از تو می‌بینم چه باک از خصم دم‌سردم؟ 

 

 

شعر من :

 

خدایا ! بنده ای درد آشنایم

به سر افتاده ای بی دست و پایم

 

ز غمها سینه ام دریاست ، دریا

گواهم گریه های هایهایم

 

به درگاه تو می نالم به زاری

مرا بگذار با این ناله هایم

 

مرا در آتش عشقت بسوزان

مکن زین شعله سرکش رهایم

 

از این آتش دلم را شعله ور کن

بسوزان ، سوز دل را بیشتر کن

 

 

کلمات کلیدی شعر من : غم ، گریه ، عشق ، سوز دل

 

خب ایندفعه تازه وارد ،اقلیما ، رضا مشتاق ، ندا ، مونا ، پلنگ صورتی ، محمد کشوری ، سروش و عبداله رو به ادامه مشاعره دعوت میکنم ! قوانین بازی هم اون بالا نوشته

 

                                                                         

 

گوش کنین

 

تو از شهر غریب بی نشونی اومدی
تو با اسب سفید مهربونی اومدی
تو از دشتای دور و جاده های پر غبار
برای هم صدایی هم زبونی اومدی
تو از راه میرسی پر از گرد و غبار
تموم انتظار میاد همرات بهار
چه خوبه دیدنت چه خوبه موندنت
چه خوبه پاک کنم غبارو از تنت

غریب آشنا دوست دارم بیا
منو همرات ببر به شهر قصه ها
بگیر دست منو تو اون دستات
چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم
بمونم منتظر تا برگردی پیشم
تو زندونم با تو من آزادم

غریب آشنا دوست دارم بیا
میشینم میشمرم روزا و لحظه ها
تا برگردی بیای بازم اینجا
چه خوبه سقفمون یکی باشه با هم
بمونم منتظر تا برگردی پیشم
تو زندونم با تو من آزادم