داشتم با تینا و پویا سر برنامه های تلویزیونی حرف میزدم میگفتم زمان ما این کارتونو میذاشت اون کارتونو میذاشت زبل خانی داشتیم شکارمون میکرد واتو واتویی داشتیم مشکلمونو حل میکرد سباستینی داشتیم سگش پاچه امونو میگرفت خلاصه هیییییییی خواهر نه خاله شما بدبختا از همه چی محرومین خاک تو سرتون ... یهو تینا برگشت با همون زبونه شیرینش گفت : نخیییییییرم خودت بدبختی فقیری جومونگ نمیبینی (اون قدیم قدیما خاله یه ارج و قربی داشتا ! گذشت !! ) گفتم جومونگ دیگه چه خریه ! گفت خر خودتی ! جومونگ همونی که باباش مرده ننه اشو سقط کردن حالا هم با شوسانا چسانو (نمیدونم چه اسمی گفت این گیس بریده ) ازدواج کرده .................... همه جومونگ رو از اول تا آخر برام تعریف کرد ! بعدم چندتا اسم شهر عجیب غریب گفت که من خاطرم نیس نتیجه اخلاقی : چُسانا چُسانو ... ببینین چطور بچه رو جنی کردن |