الان شدیدا احساس میکنم رو به موتم یعنی از یه ورم حس میکنم تیروئید دارم از یه ورم حس میکنم مرض قند دارم تازه دیشبم خواب دیدم یه غده تو شیکممه ایییییییییین هوا شایدم دو سه تا غده دیگه در چند جای دیگه بدنم .. بشکنه دست آدمای فضول که نمک نداره ! دیروز رفتم سراغ کتابهای پدرم می خواستم چیزای جدید کشف کنم آخه بابا همیشه یادداشتهاشو میذاره لای کتابهاش وقتی میخونم آی کیف میده .. یهو چشمم یه کتابی رو گرفت از اون کتابهای پزشکیش بود که توش اسم بیماریها نوشته و علائمش و راه درمونش و از اینا .. خوشم اومد یواشکی برداشتمش اومدم توی اتاقم بخونمش ! فهرستشو دیدم اوووووووووووووو چقده اسم مریضی های اجق وجق داشت ، فقط تنها اسمی که توش نبود یکی اسم من بود یکی هم اسم گیگیلی .. هفت هشت تا نه ، بیست بیست و پنج صفحه اشو که خوندم دیگه دیدم خیلی مریضم حالمم اصلا خوب نیس ! آخه فکر کردم علائمه هر بیماریی که اون تو نوشته بود همه رو کمپلت دارم ! مثلا در مورد تیروئید همه نشونه هاش تو من بود رفتم جلو آینه دستمو گذاشتم رو گلوم ببینم چیزی حس نمیکنم ، همون لحظه حس میکردم یه جورایی متورمه ییهو حس کردم درد میکنه اونم چه دردی ! یعنی گواتر دارم ؟ الان رماتیسمم دارم یا اون کالومولا یا نمیدونم فیتولولو یا همون قانقاریای خودمون یا آروپرو هم دارم دیگه چمدونم آسی دیسی پولو لولا ، یا لولو ! اَهههههههههه پسر من اینهمه مرض دارم یعنی ؟ افسرده شدم الان ! رفتم پیش شیوا میگم گلومو ببین ! به نظرت متورم نشده ؟ گواتر ندارم ؟ یهو اتو رو ورداشت گذاشت رو بازوم منم جیغم رفت هوا دیدم میخنده میگه زهر مار توی پریز نبود که ! میگم بمیری شیوا من جدی میگم گواتر دارم ؟ میگه الان با اون جیغی که زدی گواتره ترسید رفت تو ! نتیجه اخلاقی : حالا من اگه بخوام برم پیش دکتر بهش بگم چی ؟ بگم کولوپالا دارم یا آرتوپوتو یا فیلوتوما آخه چی بگم ؟ نمیتونم کتاب به اون گندگی رو که اندازه سنگ مزاره عمه بابابزرگمه بزنم زیر بغلم برم مطب دکتر |