یک قدم مانده تا عید

 

میدونین چی شد ؟ بابا اومد گفت برام طالع بینی بیار ، توی گوگل سرچ کردم براش ، همینکه خواستم براش بخونم دیدم نوشته امکان داره  ازدواج کنید منم هُل کردم گفتم بابا این فاله معلوم نیست ماله چه روزیه صفحه رو بستمو دیگه براش نخوندم و نذاشتم خودشم بخونه  .... بگم خدا شیوا رو چیکار کنه ! یه کلیپ رسیده به دستمون که طنزه بعد اون شخصیته اصلیش یه لهجه عجیب غریب داره .. حالا این شیوای شیطون بلا یه جمله اشو یاد گرفته و دقیق مثل خودش با همون لهجه میگه میمیریم از خنده .. میدونه من خیلی می خندم هر ۵ دقیقه یه بار تا از کنارم رد میشه بلند بلند میگه منم غش میکنم از خنده ! یه بار که از بس خندیدم نزدیک بود توی خودم ج...یش کنم ! ای خدا لعنتت نکنه شیوا ..... یه فامیل داشتیم یعنی داریمش هنوزم ، تا قبل از اینکه زن بگیره خوش قد و بالا و خوش هیکل و هَندسام بود همینکه زن گرفت حسابی از ریخت افتاد ، بدجوری چاق شد و شیکم آورد این هوااااااااااااااااااااااا ! بعدشم نمدونم چی شد وضع مالیش توپه توپ شد و خلاصه پشه های توی جیبشم حسابه بانکیشون از میلیارد زد بالا ! دیشب مامان اینا داشتن جریانی تعریف میکردن که اینم توش نقش داشت ، اسمش که اومد وسط گفتم این آقا لابد خوراکش سکه طلا و تراوله  ، حتما دستشویی هم که میره ، سکه طلا می..ر..ینه خدا رو چه دیدی شاید سوسکهای دستشوییشونم پالتو خَز میپوشن .. دیگه شیوا داشت میمرد از خنده ، بابام که وقتی آدما رو مسخره میکنیم اصلا نمیخنده و تازه دعوامون میکنه ، در حاله آب خوردن بود که یهو از خنده ، آب پرید توی گلوشو به سرفه افتاد .... تو رو خدا میبینی ؟ اینم از سرگرمیه ما مردمانه زیره خط فقر !!  میلیاردرا رو مسخره میکنیم کلی احساسه شعف میکنیم و شارژ میشیم واسه فردا صبح بریم سر کار آب حوض بکشیمو مس بسابیم ما بدبختا ...

نتیجه اخلاقی : من هنوز خریدای عیدمو انجام ندادم .... یعنی فرصت میشه آیا ؟ هیچی هم لازم ندارم بخرما ! ولی نمیدونم چرا یه حسی از درون منو نهیب میزنه که : مرجان برو خرید واسه عید همینطور که گذشتگانت میرفتن ثواب داره ... حتما وجدانمه نه ؟ میگن به ندای وجدانتون گوش فرا دهید همینه ها ! اینهههههههههههههههه ((=

                                                                                                           

گوش کنین

برای خواب معصومانه عشق
کمک کن بستری از گل بسازیم
برای کوچ شب هنگام وحشت
کمک کن با تن هم پل بسازیم
کمک کن سایه بونی از ترانه
برای خواب ابریشم بسازیم
کمک کن با کلام عاشقانه
برای زخم شب مرهم بسازیم

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو
میون سفره شب تو با من
بذار بین من و تو ، دستای ما
پلی باشه واسه از خود گذشتن

تورو میشناسم ای شبگرد عاشق
تو با اسم شب من آشنایی
از اندوه  تو و چشم تو پیداست
که از ایل و تبار عاشقایی
تورو میشناسم ای سر در گریبون
غریبگی نکن با هق هق من
تن شکستتو بسپار به دست
نوازشهای دست عاشق من

به دنبال کدوم حرف و کلامی
سکوتت گفتنه تمام حرفاست
تورو از طپش قلبت شناختم
تو قلبت قلب عاشقهای دنیاست
تو با تن پوشی از گلبرگ و بوسه
منو به جشن نور و آینه بردی
چرا از سایه های شب بترسم
تو خورشیدو به دست من سپردی

کمک کن جاده های مه گرفته
من مسافرو از تو نگیرن
کمک کن تا کبوترهای خسته
روی یخ بستگی شاخه نمیرن
کمک کن از مسافرهای عاشق
سراغ مهربونی رو بگیریم
کمک کن تا برای هم بمونیم
کمک کن تا برای هم بمیریم

بذار قسمت کنیم تنهاییمونو
میون سفرهء شب تو با من
بذار بین من و تو ، دستای ما
پلی باشه واسه از خود گذشتن