آقا پلیسه

با عجله داشتم میرفتم بیرون دیرم شده بود ، به در حیاط که رسیدم صدای مامان رو شنیدم انگاری بدو بدو اومده بود دنبالم دم در ساختمون واساده بود هی صدام میزد ! همونجوری که نور تو چشَم بود سایه روشن میدیدمش پرسیدم چیه مامان ؟ گفت : بیا کیفتو بردار ، گواهیت باهات نیست یه وخ جریمه ات میکنن ! گفتم : گُه میخورن .... در رو بستم اومدم تو ماشین و رفتم موسسه ! هنوز یه پیچ مونده بود برسم ، دیدم آقا پلیسه بهم ایست داد :| اینجا ؟ آخه تا حالا اینجا مامور نبود که ! چجوری یهو اینجا سبز شدش ؟ چراغ راهنما رو هم که رد نکردم ، سبقت غیر مجاز هم نگرفتم ، سرعتم زیاد نیست ، نکنه مامان یکیو مامور کرده توی لباس مبدل وایسه سر رام که مثلا منو تنبیه کنه ؟!! همینا تو مغزم دور میزد که ماموره بهم رسید گفت مدارکمو نشون بدم :| خب باهام نبود دیگه ، برگ جریمه رو نوشت داد دستم گفت به سلامت ! 60 هزار تومن ؟!! آقا چه خبره مگه شهر هرته ؟!! گفت : سرکار خانوم ، کل مدارکت که باهات نیست ، کمربند ایمنی رو نبستی موقع رانندگی هم با موبایل حرف میزدی ، منم جریمه ات کردم که یادت باشه توی شهر هرت رانن....... ! حرفش تموم نشده بود گازشو گرفتم رفتم !


اومدم خونه هی مامان به پر و پام پیچید که چمه چرا مث برج زهرمار شدم ! برگ جریمه رو گذاشتم رو میز رفتم تو اتاقم ! مامان از ته سالن داد زد حالا کی شکر میخوره ؟ گفتم مامان اعصابمو مگسی کردی موقع رفتن ، یادم رفت کمربند رو ببندم ! مامان هم گفت : و یادت رفت که خدای نکرده رانندگی میکنی ، داشتی با موبایل حرف میزدی ! منم خیلی بیخیال گفتم : حالا اون جریمه کرده ، کیه که پرداخت کنه ... بعد همچین موقع هایی شیوا کاملا ساکت می مونه ، دقیق به حرفهامون گوش میده تا یکی سوتی داد مچشو میگیره ، شنیدم از اونور میگه : پرداخت شه یا نشه مهم نیست ، چند بار دیگه که ایشالا جریمه شی منفی هات زیاد میشه و به حق پنج تن گواهیتو باطل میکنن :|


نتیجه اخلاقی : از اون موقع تا حالا هر بار خواستم رانندگی کنم عمدا مدارک ماشین رو نبردم با خودم ، که هم روی شیوا و آقا پلیسه کم شه هم مامان زیادی از پلیسا حساب نبره (نگذارین بچه هاتون  فیلمهای اکشن و پلیسی جنایی ببینن)