قدم آخر

چند سال پیش آرزو داشتم که منم بتونم مثل خیلی ها برم سر کار و از لحاظ مالی مستقل باشم ! واسه همین رفتم درس خوندم تلاش کردم سری تو سرا درآوردم و بالاخره رفتم سر کار ! منم شدم کارمند ! به قول بعضی از اعضای فامیل ، شدم کارمند کوچولو (: بعد از مدتی دلم ماشین خواست ! دلم میخواست مثل خیلی ها با ماشین خودم برم شرکت و برگردم ! به خاطر همین ، مدتی جلوی خرجهای اضافیمو گرفتم کمتر با دوستام رفتم بیرون خوش گذرونی ، من که حتما باید ماهی یه دونه مانتو می خریدم فقط به سالی دو تا مانتو اکتفا کردم ، تاااااااااااا بالاخره منم صاحب ماشین شدم ، باورم نمیشد انگار خواب میدیدم ، ماشین خودم بود ! بعد از اون دلم میخواست منم مثل خیلی ها با دوستام تنهایی سفر کنم میخواستم اعتماد به نفسم بره بالا ، رو پای خودم وایسم خودم از پس خودم بر بیام ، خوش باشم خوش بگذرونم ! اولش سعی کردم از حساسیتهای مامان کم کنم که زیاد دلواپس نشه ، همینطورم شد توی این چند سال فقط خوششش بودم همه زندگیم شد سفر ، ته مونده بلیطهای اتوبوس و هواپیما رو که توی کشوی میزم میبینم دوباره قلقلکم میده خودمو واسه یه سفر دیگه یه تجربه دیگه آماده کنم ! ایندفعه دیگه دلم خواست از ایران برم ، مثل خیلی از جوونای ایرونی خودم واسه خودم زندگی کنم زندگی بسازم ، از همه لحاظ خودمو آماده کردم پول زبان انگلیسی تافل آیلتس مدرک های تحصیلی فن تجربه ، الان حسابی آماده ام ! وکیل دم دست ، اینور آب اونور آب ، بازم دارم به آرزوم میرسم ، اما با این تفاوت که اینبار دلم داره میلرزه همش یه قدم دیگه مونده ولی حسابی دلبسته خونواده ام هستم نمیتونم رهاشون کنم ! کی میدونه که فردا چه اتفاقی میافته ؟ بازم میتونم ببینمشون یا نه ! باورم نمیشه که دارم به آرزوم میرسم البته اگه دلمو راضی کنم ! اما باورمم نمیشه این من که روزی آرزوی زندگی توی کشورهای اروپایی رو داشتم و واسه خاطرش شب و روزم همش گریه دریغ و حسرت بود ، حالا چرا که تو یه قدمیش هستم دارم استخاره میکنم ؟! چم شده ؟ چرا این دل لعنتی عذابم میده ؟ چرا این دل لعنتی از این خاک کنده نمیشه ؟ مگه دلم پیشرفت نمیخواست ؟ زندگی مدرن نمیخواست ؟ ای خدا چرا واسه این یکی آرزو اینهمه دودل شدم ؟ بابا یکی بیاد بزنه تو سرم آدمم کنه ! خیلی ها توی غربت هستن که دلشون واسه خونواده اشون تنگ میشه مگه نه ؟ خیلی ها توی غربت هستن که دیگه موفق نشدن خونواده اشونو ببینن و هنوزم حسرتشو میخورن مگه نه ؟ خیلی ها توی غربت مردن مگه نه ؟ خب منم مثل اونای دیگه ! آره ؟ برم ؟  :(


نتیجه اخلاقی : کمکم کنین بهم مشاوره بدین بگین چیکار کنم سر دوراهی موندم :( خونواده ام یا دلتنگی ؟

یلداتون مبارک

اون دسته چک منو یادتون هست ؟ که هر 50 برگش سفید امضاء بود ، همونجوری پلمپ ، هلو برو تو گلو گمش کرده بودم ؟ آخرشم پیدا نشد ، رفتم بانک یه صبح تا ظهر معطل شدم نامه کتبی دادم خدا تا جا رو امضا کردم کلی فتوکپی و کارت ملی و شناسنومه تحویل دادم تا بالاخره فهمیدن من صاحب حسابم و حسابمو مسدود کردن اون نامهه هم واسه انتقال مانده حسابم به یه حساب جاری جدید بود ، حالا که رسیدیم به افتتاح ، برام قر و قمیش میان که نخیر ! بدون ضامن و معرف حساب باز نمیکنیم تازه با مبلغ قابل ملاحظه ای دسته چک صادر میکنیم ! میگم بابا ! من همونما ! که قبلا ضامن آوردم معرف آوردم ، بعدشم سه برابر حساب قبلیمو هم الان میدم واسه افتتاح ! دیگه چه مرگتونه ! میگن نه آقا جان ! ممکنه سو استفاده بشه ، اصلا باید صاحب حساب خوش حساب باشه ! گفتم خب من مشتریتون بودم کلی با حسابم کار کردم گردش حسابمو که بررسی کنین فقط رو گردش حسابم حتی همین الان جا داره جیرینگی یه وام قلمبه بهم بدین مرده شور کله کچلتونو ببرن که همه اشونم کچل بودن بی تربیتا ! حالا از بدشانسی از بد روزگار رو بی حواسی دسته چک مفقود شد ! که اونم به احتمال زیاد یه جایی توی خونه امون گم و گور شده وگرنه دست هر بی وجدانی بود از 3 سال پیش تا حالا همه 50 برگشو آورده بود خدمتتون چون امضا داشتن ! بعد اونهمه چونه زدن و معطلی ، رئیس بانک با پرروئیه تمام میگه 6 برابر مانده حسابتو واسه افتتاح بذار تا حساب باز کنیم برات ! تازه دوزاریم افتاد که ای بابا آخر ماه هستو طبق معمول هرچی پول بیشتری توی حساب شعبه باشه بهتره ، اصل دعوا هم سر لحاف ملا نصرالدینه ! چقدر خنگ بودم من ! زودتر یادم اومده بود اونهمه معطل نمیشدم ! منم گفتم دیگه با شعبه اتون کار نمیکنم ! با مشتری قدیمیه خوش حسابتون بد تا کردین ! 8 برابر اون حساب قبلی رو هم همین الان میبرم شعبه بغلیه تا چشتون درآد ! چی فکر کردین ! یه مشتریه خانوم مجرد خوش هیکل و خوش بر و روئه خوش تیپ حسابدار کم چیزی نیس که هی براش افه میایین ! اصلا اون حساب قدیمی رو میدونین مال کی بوده ؟ مال یه خانوم حسابدار بوده که باهاش میرفته شرکت و میومده خونه ((=  پس زدن همانا و قاپیدن من مشتری همان ! خاک بر سرشون دیدن مرغ از قفس میپره با همون مبلغ حساب قبلیه راضی شدن ! ((= قبلن میگفتن هرچی کچله مخ نداره ، الان به عینه برام ثابت شد


یه دوستی به مناسبت شب یلدا کار جالبی رو توی وبلاگش انجام داده ، بد نیست شما هم ببینین ! رو کار جالب کلیک کن دیگه ایشششششش ((=


نتیجه اخلاقی : مامان واسه امشب آجیل شب یلدا درست کرده ! از وقتی نشست قاطی پاطیشون کنه دارم میخورم تا الان ، نمیدونم چرا کسی هم چیزی بهم نمیگه که بسه ! یواش یواش دارم به جو خونوادگیمون شک میکنم ! نکنه زهرآلود باشه اینا ؟