تصادف

در خورد به زانوم ! لعنت به من که همه کارام با دویدنه .. یعنی من یا نشستم یا دارم میدو اَم ! تو خوابم همش در حال دویدنم و اکثر اوقات یا من دنبال یکی میذارم یا یکی دنبال من میذاره .. اِوا خوب شد گفتما ! پس بگو چرا بعضی شبا از تخت میافتم !  توی شرکتم این اتاق تا اون اتاقو البته که روم نمیشه بدو اَم ، اما راه رافتنم متمایل به دویدنه اصن یه بار که نزدیک بود سُر بخورم بیافتم ! نه خدایی فِک کن ! بیشتر وقتا که پله ها رو دو تا یکی میکنم ! یه بار پام پیچ خورد با خودم گفتم دیگه از اون بالا غیییییییییییییژژژ اومدم پایین ، اما فقط شانس آوردم که تقریبا پله های آخرو بودم ییهو دستمو گرفتم به در ، بووووم صدا داد منم فرتی پریدم توی اتاقم ! از لای در یواشکی توی راهرو رو دید زدم دیدم معاونو کش تنبون اومدن بیرون از هم میپرسن صدای چی بود تصادف بود ؟  خلاصه که ...... اَههههه دوباره یادم اومد ! در خورد به زانوم

نتیجه اخلاقی : در خورد به زانوم

                                                             

گوش کنین

کـجــای ایـن جــنـگـل شــب
پنهون می شی خورشیدکم
پشـت کدوم ســد ســکـوت
پـر مـی کــشــی چــکـاوکم

چرا بـه من شک می کنی
مـن کـه مـنـــم بـرای تــو
لبـریـزم از عـشــق تــو و
سـرشــارم از هــوای تــو

دسـت کدوم غزل بـدم
نـبــض دل عـاشـقـمـو
پشت کدوم بهانه باز
پنهون کنم هق هقـمو

گـریه نمی کنم نـــرو
آه نمی کـشـم بشین
حرف نمی زنـم بمـون
بغض نمی کنم ببیـن

سفر نکن خورشیدکم
ترک نکن منو نرو
نبودنت مرگه منه
راهییه این سفر نشو
نزار که عشق من وتو
اینجا به اخر برسه
بری تو و مرگ منم
رفتن تو سر برسه

نـوازشــم کــن و بـبـیــن
عشق می ریزه از صدام
صدام کــن و ببـین که باز
غنچه میدن تـرانه هام
اگر چه من به چـشـم تو
کمـم قـدیمی ام گمـم
آتشـفشـان عـشـقـمـو
دریـــای پــر تـلاطــمــم

خواننده : داریوش

نظرات 19 + ارسال نظر
آریا سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:33 ق.ظ http://bluegalexy.blogsky.com

نتیجه اخلاقیت منو کشته

:دییییییییییییی

پت سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:20 ق.ظ http://chocoholic.persianblog.ir

میدونم چه دردی کشیدی... من آرنجم به در و دیوار هی میخوره! آی تیر میکشه!‌ آی تیر میکشه!
حالا با چی تصادف کردی؟! خوبه کش تنبون بدجا پارک نکرده بوده!

وای آرنج به جایی بخوره که علاوه بر درد ویز ویز هم میکنه :((((((( انگاری چند ثانیه بی حس میشه بعد ییهویی خون میاد توش :((((((

((= والا میخوردم به کش تنبون (غشمولک)

پ.نون سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:11 ق.ظ http://babune.blogsky.com

طفلک زانوت!

پیشنهاد می‌دم برا پایین رفتن از پله از روش نردینگ یا نرد‌سکیینگ که همون نرده‌سواری خودمون باشه استفاده کنی فقط تو فرود اومدن هردفعه بووووم می‌شی :))

:(

اینم خیلی کیف داره فقط اگه به من باشه که وسط مسطای طبقه ها مبتلا به سقوط آزاد میشم و چپه ((=

احمد سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:48 ب.ظ http://www.jarchy.wordpress.com

سلام
معلومه چه کار میکنی یه نتیجه اخلاقی مواظب پله ها باش چون یکی از همسایه های ما از اون بالا افتاد و پاش شکست.
حالا از ما گفتن بود و از تو نشنیدن

سلام احمدی :))))))

جدی ؟ پس منم همین روزاست که پام بشکنه :(((((

:دیییییییی

یوسف سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:23 ب.ظ

در خورد به زانوم عمق فاجعه
شوما وختی میلی دستچویی هم می دویی؟؟؟!
خب این نشون می ده خیلی به کارات تعهد داری..می خوای زود انجام بشه و به موقع باشه..آن تایم!..
اما استرس به همراهشه..یه کم به جای دویدن راه برو..
تو این مملکت دوندگی نیومده..همه با خونسری راه می رن توام اینجوری پله هارو طی کن:
تکرار می کنم: لیدیز از جنتلمنز: پرواز شماره ۳۲۱ در خورد به زانوم!!! =)) =)) =))

((=

اگه فاصله ام تا دستشویی زیاد باشه آره ! البته به عمق فاجعه هم بستگی داره ((=((=((=

وای یوسف حقا که روانشناسی :)))) درست حدس زدی دکی آفرین :)))) دقیقا همینه که میگی ! یعنی بیشتر سعی دارم اون کاری که بهم محول شده رو تندی انجام بدم و به قول تو استرس هم همراهشه :|

((= این نکته رو خوب گرفتیا کلک :دییییییی ((=

سروش سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:19 ب.ظ http://lack.blogsky.com

قربون تو برم با اون نتیجه گیریات

مرجان خیلی ...

:دیییییییییییی

خیلی چی ؟ خُلم ؟ ((=

غریبه سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:02 ب.ظ

سلام ...

بازم خوبه که در خورده به زانوت (!) اگه خدایی نکرده دستت چیزی بود و همووجووو با سر رفته بودی تو در که ...

بهت توصیه نمیکنم که بیشتر مراقب باشی ٬ چون خودم بزرگت کردم و میدونم که عمرا این کاره نیستی
اما اگه از من میشنوی ٬ سعی کن بیش از پیش هوای عوامل طبیعی رو داشته باشی (!) آخه اون بندگان خدا چه گناهی کردن که هر روز باید وزن تو رو تحمل کنن !!

الفراااااااااااااااااااار ..
یا حق

سلام داداش :)))))))))

:|

امین خیلی لوسیا چیششششش (همون شکلکه که دستشو میبره بالا میگه چیششششششششش )

میام میکشمت حالا صبر کن ! صبر کن

ماماااااااااااااااااااااااااان

پ.نون چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:16 ق.ظ http://babune.blogsky.com

چرا نیستی که؟ وب اومدنت با زانو بود؟

نه با آرنج اومدم ((=

قورباغه درختی چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:30 ق.ظ http://rouzan.blogfa.com

ای بابا من امروز طی یک حرکت محیرالعقول داشتم از موتور پیاده می شدم که پشت پام خورد به آهن موتوره الانم اندازه یک سنگ پای درشت قزوینی الاصل کبود و خون مرده شده. گیجیه دیگه خواهر چه کنیم....

وای منم این بلا سرم اومده ولی وقتی کوچیک بودم ... تو هم که مثل منی :دیییی

سعید هدایتی چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:50 ب.ظ http://www.eliapesar.persianblog.ir

کی اشکاتو پاک میکنه شبها که غصع داری؟
ببخشید همینجوری اومد این بعد خوندن مطلبت.عاشق این ترانه ابراهیم خان حامدیم

میدونم .. منم بعضی وقتا با خوندنه یه مطلب یاد یه آهنگ میافتم .. این آهنگ از ابی رو خیلی دوس دارم :)))))))))

قاسدک چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:24 ب.ظ http://qasedakm.blogsky.com/

سلام
خوبی
می دونستی قاسدک به روز شده
؟ خوب الان که می دونی زود بیا و نظر خودتوبگو
به امید دیدار
راستی اپ می کنی خبر بده تا من یام
بهامید دیار

سلام :))

مرسی :)

نه :دیییی

بازم نه ((=

خدمت میرسم

نیلوفری پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:51 ق.ظ http://atigheh.blogsky.com

مرجان جونم دیگه به ما سر نمیزنی فراموشمون کردی ؟ عزیز ما همیشه به یادیتیم راستی گلم تو این چند روز که نبودی دلم خیلی برات تنگید ولی الان خوشحالم که مشکلت حل شد اگه افتخار دادی یه سری بهمون بزن خوشحال میشیم
بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس (نفسو داشتی ؟!! )

دیگه به ما سرنمیزنی ؟!!!!!!! مگه تا حالا بهت سر زدم ؟ :-پی من که یادم نمیاد

مرسی که به یادم بودی نیلوفری جونم :))))
قربونت :))))

ر و ز ب ه پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:38 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

...
اندر حوالات تو گشتن چقدر سخته !!

((=

المیرا پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:29 ب.ظ

ممممممممم
مرجان ... تا حالا چند بار عاشق شدی؟!

(اصلا نمی‌دونم چرا وقتی این پستت رو خوندم این سئوال به ذهنم رسید!!)

اینجور که مامانم میگه خیلی :دییییییییییی

غشمولک

((=

مجید پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:41 ب.ظ http://saddard2.persianblog.ir

الهیییییییییی

:دیییییییییییییی

دوست پاییزی پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:34 ب.ظ http://mehr-64.blogsky.com

سسسسسسسسسسللللللللللللللللللللللللللللللااااااااااااااااامممممممممممم عزیزم
تو الان عمق دل تنگیه منو فهمیدی آیا؟؟؟
فکر نکنی زبونم گرفته ها...این از دلتنگیه بیش از حده..
خیلی دلم برات تنگ شده بود..
شرمنده ... باید زودتر از اینا میومدم پیشت..ولی خب نمیدونم چمه..اصلا حوصله هیچی ندارم..
دعا کن خوب شم..هر روز میام پیشت..
الهی در بشکنه که خورد به زانو های تو...
الان خوبی؟؟
دیگه درد نمیکنه؟
بیشتر مواظب خودت باش خانومی
خیلی دوست دارم عزیزم..
بوسسسسسس

سلام دوست جون :)))))))

ها :دی
مرسی قربونت منم :))))

ایشاا... که از کسالت درمیای
نه دیگه درد نمیکنه ولی جاش مونده :(((

قربونت برم:-************

محمد (ایالت عشق) جمعه 18 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:14 ب.ظ http://www.love-state.blogfa.com

سلام خوبی ؟ وبلاگ زیبایی داری اگه دوست داشتی به ما هم سر بزن راستی با تبادل لینک موافقی؟منتظرت هستم .بای

سلام محمد جون

ممنون :)

خدمت میرسم ... با تبادل لینکم موافقم :)

فقط چون بلاگفا هستی نمیتونم برات کامنت لذارم :((((

پدر جمعه 18 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:56 ب.ظ http://father78.persianblog.ir

مواظب خودت باش دختر...

باشه :دییییییییییی

عبداله شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:07 ب.ظ http://damdami2.blogsky.com

سرت به سنگ نخوره رفیق تا باشه از این به در خوردنا.

راست میگی به مولا ((=

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد