پلوفسولم من

 

خب دوباره دعوت شدم به یه بازیه دیگه ! بازیه استعدادهای درخشان .. تازگیا یه دوسته وبلاگی پیدا کردم که خوشملو جیگر و مامانه ! جدی مامانه ها ! مامانه ۳ تا نی نی .. اسم وبلاگش مادر بچه ها ست ... توی آخرین پستش بازیه استعدادهای درخشان رو انجام داده و در آخر از همه خواننده هاش دعوت کرده که بازی کنن .. منم که کله ام ترکیده واسه بازی البته بعضی بازیها .. از این بازیه استعدادها هم خیلی خوشم اومد اگه یادتون باشه توی اولین وبلاگم که توی اردیبهشت و خرداد امسال هنوز پابرجا بود ، توی یکی از پستهام براتون از هنرمندی هام نوشته بودم یعنی ۵ مورد از هنرهامو نام برده بودم ، حالا این بازی هم خیلی شبیه اون پستمه ! یهنی چی شد که من اون موقعی که داشتم پست اردیبهشت و خردادمو می نوشتم متوجه نشدم که ممکنه چند ماه بعد تبدیل به بازی بشه آیا ؟ حالا واسه انجامه بازیه «مادر بچه ها» تا جایی که یادم باشه مطالب اون پست رو می نویسم و یه سری از هنرهای دیگه امو هم بهش اضاف میکنم تا بیشتر پی به هنرها و استعداد های من ببرین که بدونین در پس این وبلاگ چه نویسنده نامور و مشهور ونابغه و بزرگی خوابیده ، تمرگیده یا قایم شده ... وان ، تو ، تری ، اَکشن :

۱- استعداد خونه داری و از اینا : والا راسیتش چیزه ! من ، یهنی ، آشپزی بلدما نه که فک کنین بلد نیستم نههههه ! ولی ..........  به جان گیگیلی توی درست کردنه کوکو سیب زمینی و کوکو سبزی و چای و نیمرو ، شیرینی درست کردن و ظرف شستن خیلی خیلی استادم ! گاهی شده هم اینکارا رو همزمان با هم سه سوت انجام دادم ، بیجان خودم

۲- استعداد بچه داری : یه بار خواهرم ماندانا بچه اشو گذاشت پیشم با شوهرش آرش و مامانم رفتن بیرون ! از وقتی که رفتن این بچه زر زد و نالید و اشک ریخت و نق زد خودشو با جیغ زدن خفه کرد تا وقتی که برگشتن ... همینکه ماندانا اوضاع رو بدینسان دید داد زد سرم که مرجااااان  بچه رو از تشنگی هلاک کردی مگه نگفتم شربتشو ریختم توی شیشه گذاشتم تو یخچال ... آخه من از کجا میدونستم چرا گریه میکنه مگه حرف میزد ..... یه بارهم  بهناز زن داداشم بابی رو آورد خونه امون بهم گفت وقته آرایشگاه دارم نمیتونم ببرمش ! بابی رو خوابوند و سپردش به من ، از اونور مامان و شیوا هم رفتن بیرون ، ساعت ۴ بعد از ظهر بود منم حسابی خوابم گرفته بود پیشه بابی خوابیدم .... نیم ساعت بعد با صدای گریه بابی که مامانشو صدا میزد از خواب پریدم

۳- استعداد شوهرداری : این موردو که هنوز توی شرایطش قرار نگرفتم که استعدادمو محک بزنم فقط مطمئنم اگه مامان ننه قمرو بذاره روی جهیزیه ام واسه آشپزی و رفت و روب و تر و خشک کردنه شاید بچه  و اتو کردنه لباسهای آقای شوهر (لباسهای خودم نیازی نیست ) هیچ گونه مشکلی فکر نکنم داشته باشم تازه حاضرم از آقای شوهر یاد بگیرم خودم واسه خونه خرید کنم !

۴- استعداد یادآوریه مطالب : بیجان خودمو یَک داَنه گیگیلیم اگه همیشه ساعت شماطه دار و موبایلم و دفترچه یادداشتم همرام باشه ، ریزترین و ذربینی ترین حشره کره زمین رو هم فراموش نمیکنم ! والا

۵- استعداد سرودنه شعر :  یه بار کلی زور زدم چند خط شعر به سبک نیمایی ویل نمودم ، از شدت هیجان به پسر خاله ام نشون دادمو گفتم : تو شاعره این شعر رو میشناسیش ؟ اونم کمی شعرو اینورو اونورش کرد ، ییهو یکی زد پس کله ام گفت خوده نابغه ات سرودی چرا میندازی گردنه بچه مردم ؟

۶- استعداد در ورزش : یه موقعی دسته جمعی با فامیل رفتیم پیک نیک ، بعد از ناهار همه جک و جوونای فامیل اعم از دختر و پسر جمع شدیم بازیهای دسته جمعی انجام بدیم مثل : والیبال ، طناب کشی ، ... فقط نیدونم چرا من توی هر تیمی بودم از سره گذشت و فداکاریه من و اخلاقه ورزشیم ، تیمه مقابل برنده میشد و متعاقبا از طرف اعضای تیمه خودم مورد تشویق و سوت قرار میگرفتم !

نتیجه اخلاقی : اصرار نکنین به هیشششششششششکی امضاء نمیدم ! خواهشا در مورده استعدادهای من به کسی حرفی نزنین آخه میترسم از طرفه جاپون بدزدنم

دکی جون مثبت ، بنفشی ، یوسف ، لیلا ، دکی جون دژاوو ، آلبالوئی ،آقا احسان ، دوست پاییزی ، طوطی بانو ، خودگشودگی ، پرنسس جنی و پرتقال آبی و موشی رو به انجام این بازی دعوت میکنم ! اگه هر کدومتون انجامش ندین سقطتون میکنم

                                                                                                           

گوش کنین

عزیزم غصه نخور . زندگی با ماست
اگه باختیم امروزو . فردا که بر جاست
توی این شب سیاه مه گرفته
نگاه کن . خورشیدی از اون دورا پیداست
عزیزم دنیا همینجور نمیمونه
یه روز آخر میشکنه خواب زمونه
عزیزم شب همیشه شب نمیمونه
صبح میشه . آفتاب میاد رو بوم خونه
عزیزم دنیا گلستون میشه یک روز
هر چی مشکل باشه . آسون میشه یک روز
مهربونی جای کینه رو میگیره
هر جا دردی باشه . درمون میشه یک روز
یه روز از روزا که هیچکس نمیدونه
بدی از دنیا میره . خوبی میمونه
من و دل منتظر اون روز خوبیم
حتی از ما نبینی اگر نشونه
عزیزم دنیا همینجور نمیمونه
یه روز آخر میشکنه خواب زمونه
عزیزم شب همیشه شب نمیمونه
صبح میشه . آفتاب میاد رو بوم خونه

نظرات 34 + ارسال نظر
پت سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 04:59 ب.ظ http://chocoholic.persianblog.ir

تری رو درست تلفظ نکردی دخترم! باید با نوک دندون بگی ثری! فری نههههههههههههه! ثه ری هم نه! ثیریییییییییییی!
استعداد هایت بسیار شبیه به ما میباشد!‌ با این تفاوت که ما استعداد کوکوجات نداریم و در همان تخم مرغ آبپز متحیر گشته ایم! چون آن را هم سالی یک بار میل میکنیم!
استعداد دیگری که فراموش کردی٬ استعداد دق دادن است! دق دادن انواع و اقسام موجودات! از کش تنبان گرفته تاااااااااااا معاون!

:|

نخیرم ! هم ث گفتنت اشتباهه هم ثیرییییی گفتنت ! باید نوک زبونتو بذاری بین دندونهای جلوییت و موقعی هم که میگی تری ، روی ت علامت ساکن بذاری و th رو نه ت تلفظ کنی نه ث !! (نیشمولک و چشمولک)

راست میگویی ؟ :دی تو که از من وضعت بدتره پت جونی ؟ ((=

آره دق دادنو خوب اومدی (غشمولک)

مونیکا سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:53 ب.ظ

آره خوب من همون قبلیها رو قبلا خونده بودم کلی به آینده ات امیدوار شده بودم خواهر

:دی مرسی امیدوارترم کردی مونی جون ((=

سلی سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:50 ب.ظ

نفهمیدم یعنی نخوندم میام باز

باشه قربونت برم سلی جونکم :-*

یوسف سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:07 ب.ظ http://littlestar.persianblog.ir

سلام آبجی گل و بلبلم!..تو آخرش دست هر چی هنرمند و کدبانویه م بندی..مورد شووداری خیلی برات خوبه..عسیسم بیا من شوورت می شم..برات ۱۰ ۲۰ تا فاطما خانوم اجاره می کنم غمت نباشه..البته مرجان جون تو دنیای الان خداییش کی آشپزی و خونه داری می کنه..با این وسایلای خونگی و رستورانا و وقت کم به خصوص تو شهرای بزرگ..دیگه از بچه داری و ننه داری و اینا هم فاکتور بگیر..مرجان جونم منو از بازی معاف کن..بیا در بست در اختیار شما اگگگگگه جرااااات داری سقطم کن!! :دی ولی جدی من اصلا الان تمرکز ندارم و حسش نیس..یه جورایی نمی خوام دیگه..اما مرسی که دعوتم کردی و اسممو تو وبلاگت نوشتی!!..الانم برم که شوورم با ۲۰تا بچه هام رو گازن..مثه پف فیل دارن تف می خورن!! =)) ها بوخودااااا! :پی

سلام داداشکیه شیطونم :)
((= یوسف تو شووره خوبی میشی :دی روانشناسم که هستی اونوخ چه شود (غششششششششمولک)

حالا شوور داری به کنار ! کسی رو سراغ داری که زن داری بکنه امروزه ؟ هی به دخترا گیر میدین چیشششششششششش :دی

نه یوسف دعوتت کردم باید بازی کنی حالا توی وبلاگ خودت نشد ، توی وبلاگ خونه ما که میتونی ! هر موقع نوبتت شد یه قسمتی از پستتو به بازیه من اختصاص بده دیگه :( نترس اگه بازی کنی کسی بهت گیر نمیده که خاله زنکی ((=

دلم هوس پف فیل کرد الان :(
قربونت :-*

پسر خوانده سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:20 ب.ظ http://pesar_khande.persianblog.ir/

سلام!

خوب؛ خوشحالم از اینکه دوست داشتی

سلام آقای پسر :)

فداتت جدا که خوب بازی کردی :)

پسر خوانده سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:36 ب.ظ http://pesar_khande.persianblog.ir/

اگه قول بدی تو تمام بازیات دعوتم کنی؛ منم قول میدم در مورد شرکت توش فکر کنم!

اگه قول بدی پسمله شیطونی نباشی منم قول میدم در مورد دعوتت به همه بازیها فکر کنم ((=

پرنسس جنی سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:37 ب.ظ http://hastie.blogsky.com

ممنون از دعوت . برا اینی که یه هو سقط نشم چشم میریم بزی. ...زت زیاد آبجی گله.....

خواهششششششششش ...

:دی فدات بشم آبجی مهربونه :)

مادر بچه ها سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:09 ب.ظ http://maleke.blogsky.com/

ای عجب بچه مستعدی بودی خبر نداشتیم!!

بینم این استعدادی که گفتی در مورد ساعت شماطه و موبایل ودفتر یادداشت این یکی از استعداد های درخشان خودمه چی شد یادم رفت بنویسم؟

آها لابد دفتر یادداشتم همراهم نبود...

قربونت مرسی همراهی کردی

((=

از اونجاییکه گفته بودی فراموشکاری ، من دقیقا متوجه هستم که چرا این استعدادتو یادت رفت (غشمولک)

آباریکلا ((=

فداتت :-*

گیلاس سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:45 ب.ظ http://monzo.blogsky.com

مرجان یه چیزی میگم نه بیاری میدمت گربهه بخورت!!
بیا زن داداش من بشو!!! چندین سال داره دنبال یه همچین دختر کدبانووو! هنرمننند!! با استعداد! میگرده!!!! واااای که دلم ضف رفت!!!
عروووس خودموونی!!!
تازه داداشم با گیگیلی هم مشکلی نداره!!!
اتفاقا اونم مثل خودت مرده زندگیه!!!
بابام فدات بشههههه!!!
کی تشریف بیاریم منزلتون برای امر خیر؟؟؟!!!

خدا خفت نکنه با این بازی نوشتنت!!!

من گربه خیلی دوست دارم (((=
اَی وووووووووو (غشمولک) چند سااااااااااال ؟ غشمولک منم که با استعدادو حسااااااااااااااس :دی

مگه گیگیلیه منو دیده که چه اعجوبه ایه ؟ :دی

چرا از بابات مایه میذاری بی تربیت خودت فدام بشی ((=

اومممممممم بذار با صمدآقا مشورت بکنم ((=

غشمولک

بارباپاپا سه‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:51 ب.ظ http://baarbaapaapaa.persianblog,ir

وای چه خوب شده اینجاآخه قبلا شکلک نداشتدر مورد استعداد میگم الان همه دخترا همین جورین تنها استعدادشون غرغر و نق نق و پیاده روی روی اعصاب پدر مادر و ولخرجی و چیزای الکی و زینگول پینگول خریدنه بعد از ازدواج هم همین کارار رو با شوهر انجام میدن تازه یه سره هم دارن با مبایلشون حرف میزنن،مهم نیست انور خط کی باشه یکی رو پیدا میکنن و مغزش رو میجوناصلا همتون رو باید ریخت توی دریاحالا استعداد واقعی دخترا اکثرا زبانشون خوبهاکثرا بیرون از خونه یعنی توی محل کار یا دانشگاه پرتلاش و فعال و مسئولیت پذیرنخوب من برم قایم شم تا نکشتنم

تا شماها پرشین بلاگیا باشینو انقده پز اسمایلی هاتونو ندین :->

معلومه خیلی دلت پره از دست دخترا ((=
آخ جون دریا :دی صبر کنین من مایو جدیدمو بخرم اونوخ ((=

باربایی میام شل و پلت میکنما ! وایساااااا

مامااااااااااااااااااااااان
ببین باربایی چی بهم میگههههههههههههه :دی

تازه وارد چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:07 ق.ظ http://tazevared.blogsky.com

تو با آقای ریپلی با استعداد هیچ نسبتی نداری ؟

شوهرشم ((=

من چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:39 ق.ظ http://www.sarv.blogsky.com/

سلام خوبی دیشب اومدم برات نظر بم بچه ها نزاشتن . تو هم مامانی ؟ فکر نکنم من و بشناسی همون سروناز آنلاین مرسی که میای پیشم

سلام عزیزم
الللللللهییییییییییی مامان هستی ؟ نااااااز

نه قربونت من نه تنها مامان نیستم همسر هم نیستم نامزد هم نیستم ((=

فداتت

ذهن پوچ چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:21 ق.ظ http://sange-sabur.blogsky.com

دختر شما برگزیده شدی تموم شد...یه نفر پیدا شده که بتونی استعداد چهارمت رو بهش زور بزنی....
بله پلوفسول خانم دویوسته.....

آخ جووووون :دی

کی ؟ :دی

پلوفسول چیچیوسته ؟ حالا چیکاره هَه ؟ ((=

دکتر مثبت چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:37 ق.ظ http://drmosbat.persianblog.ir

سلام
خوبی بابا؟
بازی میکنیم

سلام دکی جون :)

ها :دی

آفرییییییییییین پسمله خوب :دی

دکتر مثبت چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:45 ق.ظ http://drmosbat.persianblog.ir

سلام
پره انترنی یه امتحانیه که دانشجوهای سال ۶ پزشکی میدن از تمام درسایی که تو ۳ سال قبلش خوندن.یه امتحان جامع کشوری تستی مثل کنکور.
تقریبا از ۴۰ ۳۰ تا کتاب ۶۰۰ ۵۰۰ صفحه ای
اگه قبول نشن نمیتونن وارد مرحله بعدی یعنی انترنی بشن

سلام دکی جون :)

اوفففففففففف راست میگی ؟ عجب امتحانه بیخودی :دی

حالا اکسترن کیه یا چیه ؟ :دی

مرسی

پرنسس جنی چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:51 ق.ظ http://hastie.blogsky.com

استعداد زیاده زیاد . معمولا کسایی که استعداد زیاد دارن مورد حسادت قرار میگیرن. حالا بپر یه اسپندی چیزی دود کن ننه................ ( شکلک ها با مزه بود دلمون خواست استفاده کنیم نگی زن گنده چه جلف بود؟ بعدم منم نوشتم.............. )

((= .... لابد یکیشم منم که با استعدادم :دی

بوشه به مامی میگم :دی

نه قربونه آبجیم برم ایشاا...

آره اومدم دیدم :)

فداتت

دوست پاییزی چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:18 ق.ظ http://mehr-64.blogsky.com

سلام عزیزم
واقعا استعدادهای درخشان و شکوفا نشده ای داری..
ممنون که دعوت کردی..
انشالله در اولین فرصتی که حسش اومد مینویسم

سلام دوست جونم :-*

((= مغزت داره سوت مینه نه ؟ :دی
خواهش میشود ....

باشه عزیزم :)

اندروفین چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:45 ب.ظ http://biochemist.blogfa.com

سلام مرسی که سر زدی اما ای کاش نظر هم می دادی

سلام عزیز
خواهشششششششش ....

مگه نظر ندادم ؟ ای خاک بر سرم ((=

سلی چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:11 ب.ظ

آره راس میگی تو خیلی پلفسوای..خیلی هم با استعداد.!:دی

مرسی سلی که اومدی گواهی دادی ((=

فدات بشم :-*

پلنگ صورتی چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:23 ب.ظ http://pinkpan.wordpress.com

فکر می کنم این ترانه رو با صدای احمدرضا نبی زاده شنیده باشم. یادمه یه خانومه که تو اسمش "دل" هم بود لباس قرمز قشنگی پوشیده بود و کنارش می رقصید (مثلا خواسته بودن رقص فلامنکو رو شبیه سازی کنن).

خب منم لینک آهنگ احمدرضا نبی زاده رو گذاشتم دیگه :دی

((= خدا نکشتت :دی

غریبه چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 05:31 ب.ظ

سلام بر تنها یار و یاور داداش کوچولو .. معجان جووووونم !!!

خوبی آبجی بزرگه ؟! بالاخره خدا قسمت کرد و خدمت بزرگ خاندان نیمکت هم رسیدیم !! تقریبا دو ساعت و نیم پیش وارد اینترنت شدم و شروع کردم به کامنت گذاشتن .. از بچه های قدیمی نیمکت گرفته تااااا.. رفقا جدید .. برای همه کامنت گذاشتم !!
الان تقریبا چشام این طوری شدن

فقط مونده تو و خانه ماااا ..
میگم خودمونیم ٬ ما هم کم عیال وار نیستیم هاااا مرجان !!

برم تا آکونتم تموم نشده ٬ یه سری هم به خونه مون بزنم ..

فعلا خیلی چاکرم تا بعدا خبر مخلص بودنمم بهت برسه!

یا حق

سلام داداشیم :-* .....قلبونت بلم من :دی

فداتت .. تو خوبی ؟

خوب کردی داداشی حالا ثابت کردی که تنت کتک نمیخواد (((=

آره خدا وکیلی :دی

برو خونه ما که تبدیل به دیوونه خونه ما شده ((=

نوکرتیم :)

حق نگهدارت

سپیده چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:03 ب.ظ http://gomshodegan.blogsky.com

بابا استعداد!! ولی جدی منم اگه روزی عروس می‌شدم(!) به ننه قمر حتما احتیاج داشتم‌ها!!
می‌گم ولی استعداد بچه‌داریم از تو بیشتره٬ قول می‌دم بچه‌هات رو خودم نگه دارم!!

:دی ها آبجی :-پی
من هی میگم منو تو خیلی شبیه همیم هی میگی نه ! حالا بزنم پس کله ات ؟ :دی

((= چه عالی :دی

مهدیه چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:32 ب.ظ http://blueorange.blogsky.com

وای مرجان نگوووووو . باورم نمیشه. با این همه استعداد اینجا چیکار می کنی؟!!
مرجان جونم تو داری حروم می شی. ببین کی بهت گفتم آبجی جون :-))

از جاپون فرار کردم ((=
حالا هی شلوغش کن آبجی تا بیلاخره به گوشه جاپونی ها برسه ها ! چیششششششششش ((=

غشمولک

ندا چهارشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:47 ب.ظ http://www.daftarezendegi.blogsky.com/

عزیزممم هالین یاخجیدی
من یاخجیم . نقدر هنرمندیسن سن
اوین ییخیماسین لاب آبری وریسن هااا
اما بو یاخجیدی ادامه ور واقعا پروفوسور سان
الین گولون آریماسین
ـــــــــ
حالا برو تو بحرش بگو ببینم چی نوشتم تا این استعدادت هم شکوفا بشه
فعلا بوس

خب نوشتی :

عزیزم من شب هالوین از رو خط جدی رد شدم
من اسمم یاخجیه . نقدا هنرمندم یانگ تسه کیانگ ((=

اوین منو ماستی کرد بردم رو ابرا واریس اومد

اما اون یکی دیگه یاخجیه ادامه وار واقعا به سان پروفسور اومد ((=

الین هم سرمو گول مالید آری ! ماستی شدم (غشمولک)

--------
اینم از ترجمه ام و شکوفا شدنه استعدادم ((=
کجای کاری ندایی ! من همیشه نوشته های ترکیه دکی جون رضا رو براش تفسیر میکنم ((= اخیرن عاشق شده با باخ کشت و خون شده دماغشو دوغی کرده میخواد با دوغ خفه اش کنه ((=

الفرارررررررررررررررررررررر

شاذه پنج‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:04 ق.ظ

سلام عزیزم
میبینم این قوم و خویشای منو کلهم قرق کردی دخترخاله و پسرخاله و دختردایی و... نبوووود؟؟ رفتیما!

والا ما بستیم بریم یه کم مرخصی اما انگار این طرفا چسب داره!! گفتم بیخیال وجدان. می خونیم و کامنت نمیذاریم! اما بعضی جاها خداییش نمیشه!!

القصه...

این هنراتون واقعاً آخرشه. من موندم مامانت تو رو تو چند تا سوراخ قایم کرده که هنوز ندزدیدنت؟؟؟

تو بچه داریت اون هنر خرید بردن بابی رو جا انداختی! بچه کوشولو تو ماشین و خودتم پشت رل!

بعدترش دلم میخواد قالبمو سبک کنم. می خوام همین قالب تو رو بذارم. با همین کامنتدونی و اینا. فقط اون عسک خوشمله بالا وبلاگم بمونه. بعد ترش از اونجایی که تو این زمینه استادم! به راهنمایی شما اصلاً نیازی ندارم
حالا اگه یواشکی کمکی برسونین ممنون میشم. به کسی نگین بلد نبودم! یعنی بلدم ها...
کامپیوتر و برنامه نویسی و کلهم هرچی این تو پیدا میشه از استعدادای شگرف منه که هنوز خیلی مونده تا کشف بشه

چخده حرفیدم خدا!!

سلام شاذه مامانی :-*
جدی همتون فامیلین با هم ؟ چه با مزه :دی پس فامیلا خیلی باحالین ((=

شاذه چرا وبلاگتو بستی ایمیلتو هم که ندارم حالا اگه باهات کاری داشته باشم چیکار کنم ؟ :(

(((=

راست میگیا ! یادم رفته بود :دی بابی تهنایی تو ماشین بود بعد تا رسیدیم به پلیسا کمربندمو باز کرد ((=

قابلتو نداره شاذه جونم ... کاش ایمیلتو داشتم اصلا قالبها رو آماده برات ایمیل میکردم که دیگه لازم نباشه قالبتو دستکاری کنی :)

قربونه شاذه جونیه با استعدادم برم من :-*
بازم بیا :)

محمد یوسفی پنج‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:35 ق.ظ http://www.editor-e-irani1.blogfa.com/

سلام خواهر پلفوسول خودم. یاد باشه برات کلی اسپند دود کنم چشم نخوری
اما راجع به هنرات. امیدوارم هیچ بنی بشری گذرش به تو نیفته که بخوای مشکلش و با شمه ای از هنرهای گوهر آفرینت جل کنی. اصلا خواهر با بر و بچ جمع می شیم و یه حساب برات باز می کنیم تا جمیعا پول به حسابت بریزند تو از ونه بیرون نیای

سلام ممدی جونم :)
مرسییییییییییییییییییییییییی :دی

((=

ممدی خودت خونتو حلال کردی وایسا که بیام بریزمش ((=

وایساااااااااااااااااااااااااااا

پلنگ صورتی پنج‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:45 ق.ظ http://pinkpan.wordpress.com

به کامنت هات پاسخ داده شد رفیق. فقط یادت باشه که پای هر دو تا پست آخرم کامنت نوشتی پس هر دوش رو بخون (یه نکته مشترک دارن)

مرسی :) باشه همین الان میام میخونم :)

چشم :)

سروش پنج‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:35 ق.ظ http://lack.blogsky.com

خیلی با مزه بود
این همه استعداد در یه نفر
به گیگیلی سلام برسون
آپم

:دی
حالا فهمیدین چقده هنرمندم ؟ ها بوخودا ((=

سلامت باشی :-پی
باشه میام :)

عبداله پنج‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:36 ق.ظ http://damdami2.blogsky.com

سلام.

علیک :دی

سلی پنج‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:08 ب.ظ

قربونت برم :-*

بوس بووووووووووووووس

یوسف پنج‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 03:54 ب.ظ

سلام آبجی بلا..
نه واستا مثه این دخترای لوس و مزخرف سلام کنم:
سلام خاااااااااله =)) خوبی خانووووومی؟ =)) الهی بیا بغلت کنم دوست جونم.. =))

می گم از موقعی که خودمو سر کلاس لو دادم که به اینترنت معتادم همه منو اینترنت صدا می کنن..چششششششششش..حالا نمی بینن من این چند روز اصلا تو اینترنت پلاس نبودم..واه واه واه می بینی تورو خدا خواهر واسه آدم چه چیزا در میارن...(چه چیزا در میارن؟!)..=)) من که با همه اشون قهرم تا روز قیامت..تازه روژ اکریلی من از پانته آ جون هم خوشگل تره!ببین لبامو غنچه کردم!!!! =))
اینو با نهایت عجز و ناله و بدبختی تلفظ کن: ها بوخودا!! :( =)) =))


سلام داداشیه شیطون :-پی

خدا نکشتت یوسفه بلا بیا لپتو بکشم ببینم هوشولو ((=

خفه بشی یوسف با اون کامنتت هنوز که هنوزه کلی میخندم ((= مهتاده بدبخت (غشمولک)

خوب بلدی ادای دخترا رو دربیاریا یوسی ایششششششش

((=

غششششششششششششششششششششمولک

طوطی بانو پنج‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 06:38 ب.ظ http://mittoo.blogsky.com

سلام ملجان خانم ...
مرسی عزیزم که منو دعوت کردی به بازی استعدادهای درخشان !!! استعدادهاتو خوندم و اون بخش کوکوپزیشو پسندیدم ... هنرمندیها ... کلی!!! والا ما که همونشو هم نداریم .... راستش بازیت کمی سخته ها ... چون استعدادهام واقعا جدین ... اما تو استعدادهای واقعی مد نظرت نیست ... باید فکر کنم ببینم چی می شه نوشت؟ در آستانه سی سالگی و بحران های روحی خاص این سنم ... انشااله به این سن که برسی خواهی دید چطوری می شی ... اینه که کمی حس طنزمو از دست دادم ... باید فکر کنم عزیزم ... اتفاقا فرصت مناسبی هست که بیشتر راجع به خودم و استعدادهام بفکرم ... می بوسمت ... همیشه شاد باشی ...

سلام طوطی جونم :-*

خواهش میشود :) ....... ای شیکمو :دی دلت کوکو میخواد نه ؟ :دی

آره تو خیلی هنرمندی همش نقاشیهای خوب خوب میکشی :)

((=

پس منتظر بازیت هستم ..... راستی طوطی جونم ! منم ۳۰ سالمه ((=

فداتت

مهتابی خانوم(سارا جووووووون) پنج‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:31 ب.ظ

زینگ


زینگ زینگ

زینگ زینگ زیییییییییییییییییییییییییییییییینگ







تق...

تق تق ...گ
تق تق تققققققققققققققققققق



گوپ...


گوپ گوپ


گوپ گوپ گوپ (الان دارم با مشت و لگد میکوبم تو در خونتون)


گارامب گارااااااااااااااااامب (الان دارم در رو میشکونم)


مرجان:
کیهههههههه؟
کیه...اومدم..


من:

الفراااااااااااااااااااااار =))

زهره مار !


مرض !


کدوم بی تربیتی داره درو از پاشنه درمیاره ؟


مگه سر آوردی ؟ :دی سره اصغرو آوردی ؟ ((=


فکر کردی ! گیگیلی سره کوچه مچتو گرفت (((=

جوراب جمعه 17 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:05 ب.ظ

واااااااااااااااااااای انقد این اهنگه رو دوست دارمممممممممم

منم تو رو دوس دارم دکی جون جورابی :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد